۱۳۸۷ خرداد ۵, یکشنبه

تحول دكتر فاتح

ايسنا يك تحول بود، منظورم دقيقا همينه كه «بود». اصلا برادر ما دكتر فاتح خودش يعني تحول. دو ماه پيش از انگليس به ايران رفت و چهل روزي در تهران بود تا قسمتي از تحقيقش را انجام بدهد، او از دو سال پيش كه از ايسنا رفت، دارد در انگليس در رشته‌ي رسانه دكترا مي‌خواند. از شانس خوب من وقتي براي تعطيلات نوروز به تهران رفتم كه او هم آنجا بود، تازه رسيده بود، دو سه روزي توانستم در روز چند بار دور و برش بپلكم و يك كمي از آنچه به دست آورده است جويا شوم. بد جوري، يا خوب جوري ديدگاهش درباره‌ي رسانه علمي شده و ويژگي‌هاي رسانه‌هايي كه الان مي‌توانند تحول باشند را برمي‌شمارد. اين تحول علمي، آميخته با تجربه‌اش معجون شيريني مي‌شود. از اين موضوع بگذرم.
حضور ابوالفضل خان فاتح، بچه‌هاي دوره‌هاي مختلف ايسنا را دور هم جمع كرد، در طول زماني كه در تهران بود بچه‌هايي كه حتي چند ماه در يك مقطعي در ايسنا بودند به ديدار او مي‌رفتند و همديگر را مي‌ديدند و خاطره‌ها تازه مي‌شد. من كه زياد نصيبم نشد اما همان دو سه روز هم غنيمت بود. تاكيد صريح او در اين جلسات اين بود كه فقط درباره‌ي اوضاع و احوال خود و شرايط زندگي صحبت شود، هيچ نمي‌خواست درباره‌ي آن همه حواشي كه در اين سال‌ها براي ايسنا مطرح كرده بودند حرفي به ميان بيايد.
خيلي‌ها ارتباط خانواده‌ي ايسناييان را درك نمي‌كنند، يكي از دوستان كه الان در روزنامه‌ي همشهري است چند وقت پيش مي‌گفت كه وقتي من از ايسنا صحبت مي‌كنم و ارتباط بچه‌ها با هم، او اصلا درك نمي‌كند، حق هم داشت، اصلا مهم نيست كه الان من در ايسنا هستم يا نه، ارتباط بچه‌هاي ايسنا با هم عالمي دارد كه با ارتباط كارمندان يك اداره متفاوت است، بچه‌هاي ايسنا با هم زندگي مي‌كنند، ارتباطشان در اوج پايبندي به اخلاق شكل مي‌گيرد، هر چند ايسنا امروز بزرگ شده و تعداد اعضاي آن مانند قبل كم نيست. به هر حال تا كور شود هر آنكه نمي‌تواند ببيند.
تقريبا ده روز پيش، شبي كه دكتر فاتح داشت از ايران مي‌رفت، برنامه‌اي به ياد او برگزار شد كه بچه‌هاي دوره‌هاي مختلف در آن دور هم جمع شدند، همه بودند، حتي مدير عامل جديد، آقاي رحيميان هم بود. مطهره خانم هم رفته بود، برايم تعريف كرد، گفت كه بچه‌ها لطف داشتند و جاي من را هم خالي كردند. دكتر اين بار با خاطره‌ي خوبي رفت، هم با خاطره‌ي خوبي از بچه‌ها، و هم بچه‌ها با خاطره‌ي خوبي از اين مدت كوتاه.
آق مجيد انتظاري، يكي از اعضاي دوست داشتني ايسناست، پريشب بهم گفت كه جمله‌اي از آقاي فاتح شنيده، اين جمله را به نقل از مجيد از آقاي فاتح مي‌نويسم:

اين بار جدا شدن برايم از گذشته سخت‌تر بود و بچه‌ها از گذشته زلال‌تر.
اگرمي‌خواهيد صفاي ايراني را ببينيد سري به بچه‌هاي ايسنا بزنيد. اگر مي‌خواهيد
زلالينسل فعلي را ببنيد سري به عزيزان ايسنا بزنيد تا دريابيد كه ايسنا يعني: يه
گردان شرف.

نويسنده: علي‌اصغر شفيعيان

به نقل از وبلاگ گذار

۱۳۸۷ خرداد ۲, پنجشنبه

دردهاي پدر خبرنگار شهيد ايسنا

پنجشنبه بیست و دوم آذر 1386
تو در آتش سوختي، اما من ندانستم كه چه كسي آتش را بر افروخت«چه زمان به‌سرعت گذشت و سال‌ها در پي هم آمدند و تو کودک نازنينم، جواني رعنا و مردي توانمند شدي و من آرزوهايم را در وجود تو متجلي مي‌ديدم؛ بودنت، گرچه کمتر مي‌ديدمت، ولي قوت قلب و بازوانم بود؛ تا امرار معاش زندگي و خدمت به خلق خدا را داشته باشم. چه رؤياهايي داشتي و من چه آرزوهايي براي تو داشتم، تو روايت‌گر مصائب مردم خونگرم جنوب بودي و من احساس‌گر مشکلات آن‌ها». پدر خبرنگار شهيد خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) منطقه‌ي كوير "اسماعيل عمراني"، در ادامه درد دل‌هاي خود مي‌افزايد: «من بيمار بودم، تو تيمارگر تن بيمار من، من و تو با هم بوديم و با هم بودنمان بود که زندگي را معنا مي‌داد، اما آن‌روز که با تن خسته از کار روزانه، شعله‌هاي آتش را که ساختماني را در هياهوي مردم در آغوش گرفته بود، از صفحه تلويزيون مشاهده مي‌کردم، هرگز تصور نمي‌کردم اين پايان با هم بودن من و توي روايتگر را روايت مي‌کند. زمان چه به کندي گذشت و من دو سال، به اندازه صد سال تنهايم. نمي‌دانم چرا؟ تو در آتش سوختي، اما من ندانستم که چه کسي آتش را برافروخت؟ چگونه مي‌توانستم بفهمم؟ من که به گزارش‌ها و گفته‌هاي تو عادت داشتم، اما تو نبودي که برايم روايت کني. من شهرستاني، رنجور و صادق کجا و تهران، پرونده، دادگاه، وکيل، متهم و نهايت تبرئه کجا؟ اما فهميدم که اين‌بار، خلبان هم مقصر نبود. فقط منتظرم که باز هم از توي روايتگر صادق بپرسم، مقصر چه كسي بود؟ چراکه تو گفته بودي هر معلولي، علتي دارد و هر حادثه‌اي، مسببي. ولي مي‌دانم و باور دارم که "يدالله فوق ايديهم" و رضايم به رضاي اوست».

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲, دوشنبه

مصاحبه‌ي CHN با حميد فروتن

۱۳۸۵/۲/۱۶

گروه فرهنگ،‌بنفشه محمودي: گفت و گو با اولين عكاس خبري ايسنا فرصتي بود كه در نمايشگاه مطبوعات به دست آمد.

حميد فروتن عكاس خبرگزاري ايسنا را با حسين كريم زاده در غرفه خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) غافلگير كرديم. عكاس در كوزه افتاد و در حالي كه فلاش دوربين مدام چشمانش را مي آزرد به سوالات ما پاسخ داد.

شما به عنوان اولين عكاس خبرگزاري دانشجويان ايران فرصت‌هاي زيادي براي همراهي با آقاي خاتمي و شخصيت‌هاي تراز اول كشور داشتيد. از اين فرصت‌ها چه استفاده‌اي كرديد؟
- اين اتفاقات خيلي در عكاسي به من كمك كرد. در واقع شايد 6 سال از زندگي من در سفرهاي مختلف با آقاي خاتمي گذشته باشد. برنامه‌هاي رسمي واقعا خيلي به من كمك مي‌كرد. براي گرفتن عكس‌هاي خوب و ادا كردن دينم فكر مي‌كنم از موقعيت‌ها استفاده كامل را برده‌ام. اما تنها چيزي كه براي من مانده است ثبت آن عكس‌ها در حافظه تاريخ است و افتخار مي‌كنم كه توانستم آن مقطع از تاريخ را در عكس هايم به ثبت برسانم.

چه ويژگي براي سرويس عكس ايسنا در مقايسه با ساير خبرگزاري‌ها قائل هستيد؟
-ايسنا اولين خبرگزاري غير رسمي ايران بود و طبعا سرويس عكس آن هم به عنوان اولين سرويس عكس غير رسمي كشور، اين عكس‌ها را وارد سيستم كار خبرگزاري‌ها كرد. در واقع بچه‌هايي كه بعدها وارد اين سرويس شدند،‌ با تكيه بر خلاقيت، ‌استعداد و جواني خود توانستند به عكس غير رسمي هويت ببخشند. بنابراين فكر مي‌كنم سرويس عكس ايسنا نقطه عطفي در تاريخ عكاسي خبري ايران است. ايسنا توانست عكس خبري را از حالت خشك و رسمي بيرون بياورد و نگاه جديدي را به عكس خبري قوت ببخشد. فكر مي‌كنم دوستي و همدلي ميان بچه‌هاي عكس ايسنا از ديگر ويژگي‌‌هاي خاص آن باشد. بچه ها در اين سرويس ياد مي گيرند كه به حقوق عكاسان ديگر احترام بگذارند و اخلاق حرفه‌اي عكاسي را به خاطر چند فريم بيشتر زير پا نگذارند. درست است كه كار عكس ثبت تاريخ است. براي عكس گرفتن هميشه فرصت هست اما براي دوستي هميشه فرصت به وجود نمي آيد. سقوط «سي 130» به ما گوشزد كرد كه اين فرصت ها به راحتي از دست مي رود.

در زمان آغاز كار در سرويس عكس ايسنا با چه مشكلاتي روبرو بوديد؟‌
- در ابتداي كار با مشكلات بسياري روبه‌رو بوديم و ما را در بدنه عكاسي خبري نمي‌پذيرفتند. كار سرويس عكس ايسنا با امكانات ابتدايي شروع شد اما پشتكار و همت توانستيم اهميت كار خود را نشان بدهيم. سرويس عكس ايسنا با نگاه دانشجويي كليشه‌هاي عكاسي خبري را شكست و از آن زمان به بعد عكاسي خبري به جايي رسيد كه پابه پاي آژانس‌هاي بين المللي عكس نظير AP‌،‌رويترز و AFP حركت كند. البته بهتر است از خودمان تعريف نكنيم!

سرويس عكس امروز ايسنا با سرويس عكسي كه كار خود را از سال 1379 آغاز كرد چه تفاوت هايي دارد؟
- سرويس عكس ايسنا با خروجي حدود 2000 عكس در ماه بيشترين آمار مراجعه كننده به سرويس عكس را در ايران به خود اختصاص داده است. ويژگي ايسنا هم اين است كه خبرهاي دانشجويان را پوشش مي‌دهد و بخشي هم به نام «با محرومان» ‌دارد كه تلاش مي‌كند به بهتر زندگي كردن آنها كمك كند. در زمان آغاز به كار ايسنا فقط من به عنوان عكاس با اين خبرگزاري همكاري مي‌كردم؛ ‌خبرگزاري كه اول قرار بود روزنامه «دانشگاه امروز» باشد و عكس هاي آرشيوي آن هم در ابتداي كار براي روزنامه تهيه شد. در آن زمان حتي اتاق عكسي هم نداشتيم. ما با دوربين‌ها و وسايل ابتدايي كار مي‌كرديم تا اينكه بعدها به اهميت عكس پي بردند و امروز 10 نفر با وسايل روز در اين سرويس كار مي كنند.

وضعيت عكاسي خبري ايران را چگونه ارزيابي مي كنيد؟‌
-در عكاسي خبري ايران فقط كساني به نتيجه مطلوب رسيده‌اند كه در كنار عكاسي آكادميك به صورت تجربي هم كار كرده‌اند. مطالب مربوط به عكاسي خبري كه در رشته عكاسي تدريس مي‌شود بسيار قديمي است و نمي‌توان به صورت كاربردي از آن استفاده كرد.
اما عكاسي خبري در چند سال اخير رشد قابل توجهي داشته و توانسته است خود را در سطح جهاني مطرح كند. برخي از عكاسان خبري ما با آژانس هاي بين المللي عكس همكاري مي كنند. مي‌خواهم همين جا از جانب ايسنا نويد بدهم كه ميزگردهايي را با همكاري استادان عكاسي خبري دانشگاهها يا مراكز آموزشي عكاسي برگزار خواهد كرد كه فكر مي كنم بتواند در ارتقاي عكاسي خبري تاثيرگذار باشد. از اساتيد اين فن هم مي خواهم كه در اين راه ما را از راهنمايي هاي خود محروم نكنند.

بهترين خاطره‌تان از دوران عكاسي خبري در ايسنا چيست؟
- يكي از بهترين خاطراتم حضور در مراسم تشييع پيكر پاپ ژان پل دوم رهبر كاتوليك هاي جهان بود. بيشترين تعداد خبرنگاري كه در عمرم ديده بودم در آن مراسم حضور داشتند به اضافه اينكه سران بيش از 120 كشور را در يك زمان مي شد ديد. آن سفر تجربه بسيار خوبي براي من بود.