وبلاگ پادبير
احسان بيگي
22 آذر 86
پروردگارا! تو دانايي بر همه آنچه اتفاق ميافتد و خواهد افتاد. تو بزرگي و بزرگيت وصف ناشدني. تو انديشهاي و آگاه بر همه هست و نيست. تو را دوست ميدارم چون همواره خير مرا خواستهاي و در راههايي كه به خودت منتهي ميشده هدايت كردهاي. تو را سپاس ميگويم كه از بديها بر حذر ميداري و به نيكيها رهنمون.
امروز اندكي از دست اين دنيا و دنيا پرستانش مكدر شدهام و چارهام تنها تويي و تو. ميخواهم با تو از كژيها بگويم و از عدهاي از انسانهاي كم فهم به تو شكايت ببرم.
اين روزها آنچه بر ايسنا ميگذرد را تو خود بهتر ميداني اي داناي بزرگ. اين روزها رنگ سبز رنگ در ايسنا را دوباره نقاشي ميكنند و جلايش بيشتر شده. هماني دري كه شش سال پيش مرا از آن به داخل هدايت كردي تا در محيطي بياموزم و فعاليت كنم كه بدرستي خود بر چندوچون كارش آگاه بودي و هستي.
يادت هست روزهايي را كه بچهها با وضو سر كار ميآمدند، روزهايي را كه آن يكي ساعتها بدون اينكه كارت زده باشد كار ميكرد، روزهايي كه آن ديگري بدون چشمداشتي و تنها به خاطر تو و به خاطر اينكه نام دانشگاه و جهاد و حضرت امام بر پيشاني ايسنا بود تلاش ميكرد و دم از حقوق و مزايا نميداد... چه ميگويم...؟
پرودگارا! گناهكاريم و خطاكار و پر از تقصير و تو نيز بر آنها آگهي. ميدانم تنبليها و سستيهاي ما را به ياد داري و گلهمندي، ميدانم كه در اين سالها و در كسوت يك اطلاعرسان بسيار اشتباه و خطا داشتهام اما به ستارالعيوب بودنت قسم كه جز سهو چيزي نبوده و عمدا نخواستهايم كه كسي را برنجانيم و بيازاريم اما ....
اما امروز متهم به آنچه ميشويم كه دستكم در يكي دو سال گذشته مواظب بودهايم به آن دچار نشويم. امروز با افرادي مواجهيم كه عقلشان در چشمانشان و عملشان در زبانشان است.
الهي از شيطانهاي روزگار به تو پناه ميبريم. از مديران ميز پرستي كه به خاطر ماندن به هر قيمتي حتي حاضرند ايسنا را قرباني كنند. ايسنايي كه به گفته مديران بزرگوار قديم و جديد قطعهاي از بهشت است. يادت هست آن روزهايي كه مديري به ما گفت اينجا حسينه است و شما بايد سينه بزنيد بدون چشمداشت پول و مال و منال؟ سينه زديم و سعي كرديم همواره در راه تو باشيم. آيا اين گونه نبود؟
الهي! شايد بگويي كه راه به خطا رفتهايم و امروز بايد عذاب بكشيم اما به عنوان بندهاي پر از گناه از تو ميپرسم چرا در سالهاي گذشته كه به مراتب نقادتر بوديم چنين بر ما فشار نميآمد؟ چرا در دو سال پيش ميتوانستيم از بديها و كژيها و نابهسامانيها سخن بگوييم و سوال كنيم و طلب ساماندهي كنيم اما امروز كه با لحني آرامتر سخن ميگوييم عدهاي ما را برنميتابند؟
خدايا!
پناه ميبريم به تو از دست دنيا پرستاني كه خود را آويزان به دولت و مجلس و ملت كردهاند. دغلبازاني كه بسان معاويه و عمروعاص حاضرند براي رسيدن به اهداف خود حتي قرآن را بر سر نيزه كنند. مالاندوزاني كه شعار ميدهند كه خدمتگزاران صديقاند و عدالتخواه. خدايا اين چه عدالتي است كه نميتواند دشمن نه، حتي رقيب را تحمل كند؟ اين چه عدالتي است كه همه چيز را براي خود ميخواهد؟ در كجاي قرآن و عترت آمده اگر كسي خلاف تو حرف زد بايد خفه شود؟
معبودا! به بزرگيت سوگند ياد ميكنم كه نه تغيير مديرعامل و نه اخراج من و يا ديگري از ايسنا ناراحتم نميكند اما از چيزي رنج ميبرم كه خود نيز بر آن آگاهي و آن چيزي نيست جز ادعاي دنيادوستاني كه خود را دوستار و پيرو تو ميخوانند اما همه چيز را زير پا ميگذارند تا به اهدافشان برسند.
خدايا با تو سخن ميگويم و از تو طلب مغفرت ميكنم و براي اين ناآگاهان طلب هدايت. نفرين نميكنم چرا كه دست تقدير آنها را بر مسندهاي دولتي و خصوصي و نيمه دولتي گذاشته و چند صباحي كه هستند بايد امورات مردم بگذرد اما هدايتشان كن. شايد در همين روزها اندكي به خود آيند و بينديشند. تو آگاهي كه ميترسم از روزگاري كه نه تنها ايسنا و ايسناييان عددي در مقابل اين دنيا دوستان نباشد بلكه دستشان به به سوي مال و كيان و ناموس ملت دراز شود. چه بسا روزي كه به سبب حضور اين خدانشناسان پاي استعمار و استكبار و ذليليت به اين مملكت باز شود.
خدايا!
باز هم با تو سخن خواهم گفت و اين بار نه در خفا بلكه در بلنديها و عموميها. فرياد ميزنم تا همه بشنوند. امروز حاضرم چوبه دار را بر دوش بكشم اما زير بار ظلم و زور نروم. خدايا، مديران ميز پرست كوته فكر را هدايت فرما، پروردگارا شر شيطانها و الياسهاي خوشسيما و دبيران كوتوله را از سر اين ملت كم كن. خدايا همه ما را بيامرز و نگهدار ايسنا باش.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر