۱۳۸۷ اردیبهشت ۱, یکشنبه

سه نوشته درباره‌ي توديع حسن‌زاده

احسان بيگي در وبلاگ «پادبیر»
سپاس با لهجه ايسنايي؛ آه سيد و اشك بچه‌ها
"سيد" ايسنا از آنهايي است كه مصداق اين مصرع حافظ است: "بي‌مزد بود و منت هر خدمتي كه كردم". روزي كه نامش به عنوان مديرعامل ايسنا به جاي "حاجي نادعي‌زاده" اعلام شد يك خوشحالي براي همه بود و يك نگراني. خوشحالي از اينكه كسي مدير مجموعه شده كه هم خبر را مي‌شناسد و هم ايسنا را و نگراني از اينكه با توجه به انواع فشارهاي درون‌سازماني و برون سازماني كه البته بيروني‌اش همراه با غرض و مرض هم بود، نكند روزي بخواهند سيد را عوض كنند و ايسنا اين نعمت را از دست بدهد.9 ماه طول نكشيد كه بالاخره بولتن‌سازان ناجوانمرد و مديران كم‌حوصله و برخي دنيادوستان احساس كردند كه «نه! اين‌گونه ايسنا همچنان به راه بي‌طرفي مي‌رود و آنچه ما به عنوان تماميت‌خواه مي‌خواهيم اجرا نمي‌شود، مگر مي‌شود ما بر مسندها باشيم و ببينيم ايسنا نامي، فرصت را حتي بسيار اندك به مخالفان ما بدهد...» و اين گونه شد كه سناريو عملي."ميرحميد حسن‌زاده" كه بي شك يكي از بهترين دوستان بچه‌هاي ايسنا بوده و هست مديري موفق هم بوده و هست. آنچه به عنوان دليل براي تغيير وي اعلام شد را چيزي شبيه به همان ايرادات بني‌اسرائيلي مي‌دانم كه بهانه‌اي بيش نيست. بگذريم. امروز ايسنا هست و خدا را براي اين بودن بايد شكرگذار بود.اما آنچه به عنوان مراسم تقدير از زحمات حسن‌زاده برگزار شد ويژه‌برنامه‌اي بود پر از سپاس. سپاس از او كه هشت سال در ايسنا زندگي كرده بود. سپاس از او كه انگار براي خانه‌اش زحمت مي‌كشد. سپاس از او كه دربان ورودي ايسنا بود و بسيار خبرنگاراني كه امروزه در جاي جاي اين مملكت خدمت مي‌كنند روزي شاگردش بوده‌اند.در آن روز كه البته همه لبخند بر لب داشتند، برخي از مديران و خبرنگاران ايسنا هر كس به زبان خود از او تقدير كرد. از خاطره‌هايش گفتند و از مهرباني‌هايش. از مشاوره‌هايش و از راهنمايي‌هايش. در آن روز از "انجمن دانشجويان خبرنگار ايسنا" كه با نام حسن‌زاده در محافل معروف شده بود ياد شد و حتي پيشنهاد شد كه مديرعامل جديد براي اينكه سنت ورود به ايسنا حفظ شود به شكل نمادين هم شده در انجمن ثبت‌نام كند.حاجي نادعلي از نامهرباني‌ها سخن گفت و آمار و ارقام داد كه در كجاي دنيا سراغ داريد بخواهند مدير يك رسانه را تغيير دهند ولي از تحريريه‌اش كمك نخواهند. او همچنين با گله طلب توضيح كرد از آنهايي كه رسانه را خوب متوجه نمي‌شوند اما براي رسانه كه همانا از اركان اساسي اين مملكت است نسخه مي‌پيچند.خشنديش و بهرامي از ايسنايي شدن ايسنا گفتند و اميدوار به آينده. مهندس يوسفي هم مثل هميشه با ارائه چندين آمار تاكيد كرد كه ايسنا بر پيشاني رسانه‌هاي ايران مي‌درخشد. يكي ديگر از همكاران اظهار اميدواري كرد كه مدير جديد همان‌گونه از داخل مجموعه حمايت مي‌شود از طرف بيروني‌ها تحت فشار قرار نگيرد چيزي كه بر سر سه مدير قبلي آمده بود. دكتر فاتح هم پيام داد. او با اعلام اينكه "ايسنا آبروي رسانه‌هاي ايران است" نگران آينده ايسناست.دو سه مهمان هم اين مراسم داشت. حاج‌آقا دعايي مديرمسئول روزنامه و موسسه اطلاعات آمده بود. وزير ارشاد دولت خاتمي هم خودش را به مراسم رساند و بعد رفت در روزنامه‌اي از ايسنا نوشت. دعايي هم كه اصلا قرار نبود بيايد مجالي براي سخن‌راندن يافت و بسيار از ايسنا و ايسناييان نيك گفت. نمي‌دانم حاج‌آقا تاكنون درباره روزنامه‌ خودش چنين گفته است يا نه اما همه ديدند كه چگونه به دفاع از مجموعه‌اي پرداخت كه دوستش دارد؛ مانند پدربزرگي كه يك نوجوان با استعداد و نخبه را در آغوش مي‌كشد.جمال رحيميان مدير جديد ايسنا هم بسيار اندك سخن گفت و درها را براي آينده گشوده ديد و لبخند بر لب از اين اتفاق ـ تقدير از يك مدير آن هم با شكوه ـ خرسند بود.همه حرف‌ها زده شد و دست آخر سيد بالا آمد، ناراحت بود و يك دليل بيشتر نداشت، آن هم ايسنا. او بسيار بر خود روزگار تلخ كرده بود كه ايسنا امانتي كه به او سپرده‌اند به خوبي نگهبان باشد، نگهبان بود اما آن‌قدر نامهرباني و فشارهاي ناجوانمردانه ديده بود كه با آهي سنگين آغاز كرد. لحظاتي بعد رو در روي حاضران اتفاقي كه بايد مي‌افتاد افتاد و ايسنايي‌ها به زبان خودشان با هم سخن گفتند: اشك‌هاي سيد جاري شد و اشك‌هاي بچه‌ها هم. اين يك راز است و اگر در ايسنا نباشي نمي‌تواني بفهمي كه چرا در چنين مراسم‌هايي همه گريه مي‌كنند. رمز و راز اشك‌ها را آنها كه از جنس ايسنا بودند فهميدند. 150 گل‌ رز يكي يكي تقديم سيد شد. صداي گريه‌اي هيچ كس نيامد اما اشك بسيار بود. هر كس به اندازه خودش و به زبان خودش. اينجا اشك‌ها بودند كه سخن مي‌گفتند. كسي هم از اشك‌هايش نه پرسيد كه چرا جاري مي‌شوي و نه خجالت كشيد. سيمان‌هاي قوام ايسنا كه جاري شدند لبخندها به صدا درآمدند و حياط ايسنا آغوشش را بر ميزبانان گشود. ابتدا بر يادبود "حسن" و "اسماعيل" فاتحه‌اي خوانده شد و سپس عكسي يادگاري. از همان‌هايي كه قبلا با اين تيتر بر روي سايت ايسنا مي‌رفت: «سلام بر تمام روزهاي خوب با تو بودن».سيد، جمال را از زير قرآن به اتاق مديرعامل هدايت كرد و او را بر همان صندلي كهنه چوبي پشت ميز نشاند.و اين گونه بود كه بچه‌ها با همان لهجه قشنگ ايسنايي سيد را به خدا سپردند و خواستند كه باز هم در كنارشان و در ايسنا بماند. آه سيد گردن كي را خواهد گرفت تاريخ قضاوت خواهد كرد.

وبلاگ خانه‌ي ما
خداحافظ حسن زاده عزیز
روز گذشته بالاخره آنچه در چند روز گذشته بحثش داغ شده بود محقق شد و بچه‌هاي ايسنا با حسن‌زاده مديرعامل خوب خودشان وداع كردند. مراسمي پر از محبت و لطف و صفا، مراسمي همراه با اشك‌هاي حسن‌زاده و همه بچه‌ها. خدا همه را در پناهش حفظ كند. ديروز دكتر فاتح هم پيام داد كه پر از نكات جالب است. حاجي نادعلي‌زاده هم سخراني كرد و حسابي از خجالت مسببان اين تغييرات زوركي درآمد.در اين قضيه هر چند عنوان مي‌شد كه خود رييس‌ جهاد و ديگر اعضا به توافق براي تغيير رسيده‌اند اما شنيده‌ها حاكي از اين است كه فشارهاي نزديكان دولت در اين امر تاثير زياد داشته است.حدود 10 روز پيش در چند سايت نزديك و بسيار نزديك به دولت (سايت‌هاي زنجيره‌اي) يك خبر مشابه مبني بر تغيير رييس‌ جهاد به خاطر عملكرد ايسنا منتشر شد و دو روز بعد رييس جهاد اعلام كرد كه مديرعامل ايسنا تغيير مي‌كند.آقاي جمال رحيميان امروز بر جايي تكيه زده است كه شايد در ظاهر جايگاهي آسان باشد اما بسيار حياتي و تاثيرگذار در امورات داخلي و خارجي كشور است. ان‌شاءالله همان گونه كه از وجنات رحيميان شنيده مي‌شود او بتواند بر فشارهاي بيروني براي تاثير بر نحوه انعكاس خبرهاي ايسنا فائق آيد. بي‌شك او اگر از بچه‌هاي ايسنا كمك بخواهد به اميد خدا خسارتي بر بار نخواهد آمد و يا دست‌كم كم خواهد بود.اين را هم بگوييم هر چند او اعلام كرده كه پيش از اين حتي سايت ايسنا را نديده است اما اين باعث نمي‌شود كه در مكتب ايسنا و جهاد دانشگاهي فردي غريبه باشد به او كمك خواهد شد، اگر بخواهد.

افسانه پرچكاني در وبلاگ خود نوشت:
تعظيم نخبگان بر خط مشي 8ساله ايسنا
امروز سرپرست جديد ايسنا رو به طور رسمي معرفي كردن. من توو جلسه شركت نكردم چون طاقت نداشتم بشينم توو جلسه‌اي كه تموم زحمات روزهاي گذشته‌موون رو زير سوال ببرن و وعده و وعيد تعيين خط مشي و چشم‌انداز بدن؛ اينا ظاهرا ايسنا رو هنوز نشناختن كه خط مشي‌دارترين رسانه ايرانه و خوب مي‌دونه چي كار كنه كه بي‌طرفيش رو حفظ كنه؛ آقايوون اومدن كه به قول خودشوون ايسنا رو از افراط و تفريط دور نگه دارن اما يه سر به انواع رسانه‌هاي داخل و خارج كشور و صحبت‌هاي افراد جناح‌هاي مختلف نزدن كه ببينن اين حرف همه بوده كه ايسنا بي‌طرفانه و به دور از سياسي‌شدن فعاليتش رو ادامه داده. تنها افرادي كه دائما از ايسنا ناليدن، كوتوله‌هاي محترم فكري بودن كه ايسنا رو مجيزگوي خودشوون مي‌خواستن نه يه رسانه‌ي مستقل. بدبختي اينجاست كه يه روزي دكتر منتظري بود كه بهمون توو رو فحش مي‌داد اما هميشه مدافعمون بود ديگه اونم نيست كه بگه ايسنا رو نبايد معامله كنن.
بيچاره ايسناي واقعي و بي‌نوا دوستداران واقعي اين خونه
كيهان روز پنجشنبه به معمار اصلي اين خونه هر چي خواسته گفته و تعجب كرده كه چرا دكتر فاتح در مورد تغيير مدير ايسنا نظر داده. براي نويسنده مطلب واقعا متاسفم كه اگه كمي ايسنا رو مي‌شناخت به خودش اجازه نوشتن چنين چيزايي رو نمي‌داد. چه كسي صاحب‌خانه‌تر از دكتر فاتح كه خودش ايسنا رو ساخته و طوري هم ساخته كه هر چي بهش ضربه مي‌زنن باز پامي‌شه واميسته. تمام اصول خونه‌سازي رعايت شده كه در برابر زلزله‌هاي چند ريشتري تا الان مقاومت كرده و حمله‌هاي افراطيون رو تا الان دفع كرده و تونسته مستقل بمونه.
ايسنا يه سرمايه‌ي ملي‌است و اين روزا همه نخبگان جامعه سعي دارن نظرشوون رو درباره اين رسانه نجيب مطرح كنن، خرده‌اي به نويسنده محترم كيهان وارد نيست كه خواسته از ايسنا چيزي بگه اما دقيقا اين‌جا اين سوال وجود داره كه اگه كيهاني‌ها خودشوون رو محق مي‌دونن كه درباره‌ي ايسنا بنويسن چرا دكتر فاتح عزيز كه معلم ما و بنيانگذار ايسنا و معمار اين خونه‌اس نبايد نظرش رو بده؟؟ ضمن اين كه متاسفانه نويسنده محترم كيهان به دليل عدم شناخت درست از ايسنا نمي‌دونسته كه اين خود ايسنايي‌ها بودن كه از دكتر فاتح خواستن كه پيام بده، همون‌طور كه از آقاي نادعلي‌زاده خواستن توو جلسه حرف بزنه؛ چون اونها و همه بچه‌هاي ديگه‌اي كه يه روزي توو ايسنا بودن و به هر دليلي الان نيستن، توو باشگاه ايسنايي‌ها هستن و خواهند بود.
يه چيز ديگه اينه كه چطور بعضي‌ها نگران شدن كه مبادا دكتر فاتح كه از خالص‌ترين و زلال‌ترين آدماي ايران و از دلسوزترين‌هاي ايسناست، يه موقع در مورد تغيير مديريت ايسنا فشار وارد نكنه و توهماتشوون رو توو روزنامه‌شوون نوشتن اما هيچ كس نگران نشد كه توو روزا و ماه‌هاي گذشته، هر روز از يه گوشه‌اي فشارهاي واقعي به ايسناي مظلوم تحميل مي‌شد و هر كسي به دليل كج‌فهمي‌اش به خودش اجازه مي‌داد درباره اين كه مدير آينده ايسنا كي باشه حرف بزنه. يادم نمي‌ياد توو اين مدت هيچ كس تذكري داده باشه يا يادداشتي نوشته باشه كه دست از سر ايسنا برداريد و بذاريد به راه درستش ادامه بده.
اي كاش همه كساني كه درباره ايسنا حرف مي‌زنن سعي كنن اين رسانه رو اون‌طور كه هست بشناسن بعد درباره‌اش حرف بزنن يا تصميم بگيرن كه براش خط مشي تعيين كنن و به اين نكته توجه داشته باشن كه اگه ايسنا خط مشي نداشت الان معتبرترين رسانه‌ ايران يا يه سرمايه ملي محسوب نمي‌شد.

هیچ نظری موجود نیست: